صدای شیعه

«اشهد ان علی ولی الله »

صدای شیعه

«اشهد ان علی ولی الله »

ولادت حضرت امام محمدتقی، جواد الائمه(ع)

والاترین استعداد معنوی انسان، خدایی شدن اوست. اگر آدمی نفس خویش را از آلودگی­ها پیراسته کند، پا از مقام فرشتگان، فراتر می­نهد و آینه­دار خداوند می­شود و به رنگ و بوی پروردگار درمی­آید. از آن جمله، چون خداوند، اهل جود و سخاوت می­شود. امام جواد(ع)، این­گونه بود؛ همانند پروردگارش جواد و سخی.


شخصی به نام ابن حدید می­گوید: ما به همراه گروهی از دوستان در سفر حج بودیم که گرفتار دزدان شدیم و همه دارایی ما به سرقت رفت. چون به مدینه وارد شدیم، خدمت امام جواد(ع) رسیدیم و او را از گرفتاری و تهی­دستی خود با خبر کردیم و پیش او ابرازنگرانی کردیم.

آن حضرت چون حال ما را دید، دستور داد که لباس و مقدار قابل توجهی دینار به ما بدهند؛ آنگاه فرمود: این پول­ها را بین دوستانت به اندازه آ«چه از آنها به سرقت رفت تقسیم کن! من پول­ها را بین آنان قسمت کردیم و دیدم به همان اندازه­ای است که از من و دیگر دوستانم به سرقت رفته بود.

یکی از ویژگی­های درخشان امام جواد(ع)، برخورداری ایشان از دانش فراوان، حتی در سن خردسالی بوده است «طبری» در این باره می­نویسد: «زمانی که سن امام جواد به شش سال و چند ماه رسیدف پدرش به شهادت رسید و شیعیان در حیرت و سرگردانی فرو رفتند و در میان مردم اختلافنظر پدید آمدغ زیرا سن مام جواد را کم می­شمردند، و نسبت به مقام علمی ایشان ناآگاه بودند».

«به همین جهت، شیعیان، اجتماعاتی تشکیل ددند و دیدارهایی با امام جواد(ع) به عمل آوردند و به منظور آزمایش و حصول اطمینان از اینکه او دارای علم امامت است، پرسش­هایی را طرح کردند و هنگامی که پاسخ­های عالمانه و روشن کننده دریافت کردند، آرامش و اطمینان یافتند».

نقل شده است که: «هشتاد نفر از فقها و علمای بغداد و شهرهای دیگر، رهسپار حج شدند و به انگیزه دیدار با امام جواد(ع) وارد مدینه شدند و به خانه امام صادق(ع) که خالی بود رفتند. در این هنگام عبدالله بن موسی، عموی حضرت جواد(ع) وارد شد و در بالای مجلس نشست. شخصی بپاخاست و گفت: این پسر رسول خداست، هر کس سؤالی دارد از وی بکند. چند نفر از حاضران سؤوال­هایی مطرح کردند که عبدالله بن موسی، پاسخ­های نادرستی دارد.

شیعیان سرگردان و غمگین شدند، و فقها نیز ناراحت شده، برخاسته و قصد رفتن کردند و گفتند:

اگر ابوجعفر (امام جواد(ع)) می­توانست پاسخ سؤال­ها را بدهأ، عبدالله بن موسی نزد ما نمی­آمد و جواب­های نادرست نمی­داد. دراین هنگام در اطاق باز شد و شخصی وارد مجلس شدو گفت: این ابوجعفر (امام جواد(ع)) است که می­آید. همه بپاخاستندو از وی استقبال کردند. امام وارد شد و نشست و همه ساکت شدند. آن­گاه سؤال­های خود را با امام(ع) در میان گذاشتند و وقتی که پاسخ­های قانع کنند وکاملی شنیدند، شاد شدند و او را دعا کردند و ستودند و عرض کردند: «عموی شما، عبدالله بن موسی، چنین و چنان فتوی داد» حضرت فرمود: «عمو! نزد خدا بزرگ استکه در روز قیامت در پیشگاه او بایستی و به تو بگوید: با آنکه در میان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته و به بندگان من، فتوا دادی؟!».

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد