ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
و در حدیث مفضل از حضرت صادق علیهالسلام نیز مطالب ذیل نقل شده است: قضیه جمع کردن هیمه و هیزم به منظور سوزانیدن خانه امیرالمومنین و فاطمه و حسن و حسین و زنیب و امکلثوم و فضه و برافروختن آتش بر در خانه و بیرون آمدن حضرت زهرا علیهاالسلام در مقابل آنان و صحبت با آنها از پشت در و فرمایش آن حضرت به عمر که وای بر تو این چه جسارتی است که بر خدا و رسولش روا میداری؟! میخواهی نسل او را از روی زمین برداری و نور خدا را خاموش کنی؟
خداوند تمام
کننده نور خود میباشد، و پرت کردن عمر، آن حضرت را و گفتن به او که ای فاطمه دست
بردار، محمد حاضر نیست و فرشتگان امر و نهی و دستوری بازدارنده از سوی خداوند
نیاوردهاند، و من نیز بیش از مسلمانهای دیگر وظیفه و ماموریتی ندارم، تو باید یکی
از دو کار را انتخاب نمائی: یا علی از منزل بیرون رود و با ابوبکر بیعت کند و یا
اینکه همه سوخته میشوید، و هم چنین داخل کردن قنفذ ملعون دست خود را به درون در
برای گشودن آن و تازیانه زدن عمر بر بازوی آن حضرت به طوری که هم چون بازوبندی
سیاه بالا آمد و فشار دادن در را با پای خود به طوری که بر شکم آن حضرت، که در آن
ایام شش ماهه حامله بود و فرزندش محسن را در شکم داشت و او سقط شد، و هجوم عمر و
قنفذ و خالد بن ولید بر خانه آن حضرت و نیز سیلی زدن به صورت آن حضرت به گونهای
که گوشورهاش در زیر روپوش آشکار شد و حضرت با صدای بلند گریه میکرد و میگفت:
بابا جان، ای رسول خدا، دخترت فاطمه تکذیب میشود و کتک میخورد و کودکش در شکم
کشته میشود. و نیز خارج شدن امیرالمومنین علیهالسلام خشمگین با دیدگان سرخ رنگ و
اینکه عبایش را بر روی زهراء انداخته و او را به سینه چسبانیده و بر سر فضه بانگ
زده و فرمود ای فضله بانویت را دریات و آن چه را که ویژه بانوان است نسبت به او
رسیدگی کن که بر اثر لگدی که بر او وارد شده و ضربه در که بر او خورده خون از او
جاری شده است، محسن سقط شد و حضرت فرمود او به جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و
سلم پیوست و به او شکوه خواهد کرد، تا پایان حدیث. (1)
و نیز حضرت صادق علیهالسلام فرمود: هنگامی که
علی را از منزل بردند حضرت فاطمه در جلو در خانه بین آن حضرت و مردم واسطه شد،
قنفذ با تازیانه بر بازویش زد و بر اثر آن تازیانه برآمدگی به مانند بازوبندی بر
بازویش بالا آمد و نیز استخوان پهلویش شکست و کودک از شکمش ساقط شد.(2)
(1) بحارالانوار، 53/ 18- 19.
(2) مراه العقول، 5/ 320.
بر گرفته شده از سایت یا زهرا (س)