ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
در سال 40 هجری که امیرالمؤمنین به شهادت رسید، امام حسن(ع) به امامت رسید، در این زمان حادثه مهمی رخ داد که لشکریان امام حسن(ع) با امام همراهی نکردند و امام(ع) مجبور شد با معاویه صلح کند
معاویه مردی دروغگو، مکّار، مزوّر و دنیا پرست بود. او میگفت: من میخواهم فرمانروا باشم و برای رسیدن به آن به مسجد میروم و به کلیسا نیز میروم.
جرجی زیردان میگوید: اطرافیان معاویه به اندازهای مطیع وی بودند که معاویه موقع رفتن به میدان صفین نماز جمعه را در روز چهارشنبه خواند و کسی به وی اعتراض نکرد و به قدری در گمراه کردن مردم کوشید که بد گفتن به علی(ع) را واجب دانست.(1)
امام حسن(ع) فرمود: "سوگند به خدا! من کار خلافت را به معاویه تسلیم نکردم مگر به آن جهت که یاوری نیافتم. اگر یارانی میداشتم، شب و روز با معاویه جنگ میکردم تا خداوند میان من و او حکم کند. اما من اهل کوفه را آزمودم و دانستم کار آنان اصلاح نمیشود. ظاهر و باطنشان یکی نیست و وفادار نیستند. میگویند شما را دوست داریم، ولی شمشیر آنان بر روی ما کشیده است".(1)
عدهای از رؤسای قبائل کوفه به معاویه نامه نوشتند و نسبت به او اظهار اطاعت کردند و قول دادند که در صورت آمدن وی، امام حسن(ع) را دست بسته به وی تحویل دهند و یا به دار بکشند.(2)
بالاخره نافرمانی مردم و پناهنده شدن فرماندهان جنگی امام کار را به جایی رساند که امام تصمیم به صلح با معاویه گرفت. زید بن وهب میگوید: محضر امام(ع) در حالیکه در مدائن بستری بود، وارد شدم و گفتم: چه اراده فرمودهاید؟ مردم سرگردانند. امام(ع) فرمود: "به خدا سوگند! معاویه را از این مردم برای خود بهتر میدانم. میگویند که شیعه مناند، با آن که اثاثم را غارت کردند و خواستند مرا بکشند! به خدا اگر با معاویه بجنگم، این مردم مرا گرفته و به معاویه تسلیم میکنند". بالاخره امام مصلحت شیعیان و خود و خانواده خود را بر صلح با معاویه دید و حکومت را به او واگذار کرد و به مدینه بازگشت و حدود ده سال در مدینه بود.
معاویه احساس کرد بعد از مرگش ممکن است دوباره خلافت به امام حسن(ع) منتقل شو، از این رو سم کشندهای از روم تهیه کرد و به جعده، دختر اشعث بن قیس کندی، زن حضرت داد و با حیله و پول او را قانع کرد که امام(ع) را مسموم کند و به قتل برساند. خبر شهادت امام(ع) به معاویه رسید و بسیار خوشحال شد.(3)
پس از شهادت امام حسن(ع) بدن حضرت را تجهیز کردند و خواستند و در کنار قبر پیامبر(ص) دفن کنند، ولی عایشه سوار بر قاطر شد و بنی مروان لباس جنگ پویدند. نزدیک بود میان بنی هاشم و بنی امیه جنگ شروع شود. به دستور امام حسین(ع) بدن حضرت(ع) را در بقیع دفن کردند.(4)
1. همان، ص 179، به نقل از تاریخ تمدن اسلام، ج 5، ص 65.
2. همان، ص 181.
3. همان، ص 359، به نقل از الامامة و السیاسة، ج 1، ص 144.
4. همان، ص 366، با تلخیص.