ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
والاترین استعداد معنوی انسان، خدایی شدن اوست. اگر آدمی نفس خویش را از آلودگیها پیراسته کند، پا از مقام فرشتگان، فراتر مینهد و آینهدار خداوند میشود و به رنگ و بوی پروردگار درمیآید. از آن جمله، چون خداوند، اهل جود و سخاوت میشود. امام جواد(ع)، اینگونه بود؛ همانند پروردگارش جواد و سخی.
شخصی به نام ابن حدید میگوید: ما به همراه گروهی از دوستان در سفر حج بودیم که گرفتار دزدان شدیم و همه دارایی ما به سرقت رفت. چون به مدینه وارد شدیم، خدمت امام جواد(ع) رسیدیم و او را از گرفتاری و تهیدستی خود با خبر کردیم و پیش او ابرازنگرانی کردیم.
آن حضرت چون حال ما را دید، دستور داد که لباس و مقدار قابل توجهی دینار به ما بدهند؛ آنگاه فرمود: این پولها را بین دوستانت به اندازه آ«چه از آنها به سرقت رفت تقسیم کن! من پولها را بین آنان قسمت کردیم و دیدم به همان اندازهای است که از من و دیگر دوستانم به سرقت رفته بود.
یکی از ویژگیهای درخشان امام جواد(ع)، برخورداری ایشان از دانش فراوان، حتی در سن خردسالی بوده است «طبری» در این باره مینویسد: «زمانی که سن امام جواد به شش سال و چند ماه رسیدف پدرش به شهادت رسید و شیعیان در حیرت و سرگردانی فرو رفتند و در میان مردم اختلافنظر پدید آمدغ زیرا سن مام جواد را کم میشمردند، و نسبت به مقام علمی ایشان ناآگاه بودند».
«به همین جهت، شیعیان، اجتماعاتی تشکیل ددند و دیدارهایی با امام جواد(ع) به عمل آوردند و به منظور آزمایش و حصول اطمینان از اینکه او دارای علم امامت است، پرسشهایی را طرح کردند و هنگامی که پاسخهای عالمانه و روشن کننده دریافت کردند، آرامش و اطمینان یافتند».
نقل شده است که: «هشتاد نفر از فقها و علمای بغداد و شهرهای دیگر، رهسپار حج شدند و به انگیزه دیدار با امام جواد(ع) وارد مدینه شدند و به خانه امام صادق(ع) که خالی بود رفتند. در این هنگام عبدالله بن موسی، عموی حضرت جواد(ع) وارد شد و در بالای مجلس نشست. شخصی بپاخاست و گفت: این پسر رسول خداست، هر کس سؤالی دارد از وی بکند. چند نفر از حاضران سؤوالهایی مطرح کردند که عبدالله بن موسی، پاسخهای نادرستی دارد.
شیعیان سرگردان و غمگین شدند، و فقها نیز ناراحت شده، برخاسته و قصد رفتن کردند و گفتند:
اگر ابوجعفر (امام جواد(ع)) میتوانست پاسخ سؤالها را بدهأ، عبدالله بن موسی نزد ما نمیآمد و جوابهای نادرست نمیداد. دراین هنگام در اطاق باز شد و شخصی وارد مجلس شدو گفت: این ابوجعفر (امام جواد(ع)) است که میآید. همه بپاخاستندو از وی استقبال کردند. امام وارد شد و نشست و همه ساکت شدند. آنگاه سؤالهای خود را با امام(ع) در میان گذاشتند و وقتی که پاسخهای قانع کنند وکاملی شنیدند، شاد شدند و او را دعا کردند و ستودند و عرض کردند: «عموی شما، عبدالله بن موسی، چنین و چنان فتوی داد» حضرت فرمود: «عمو! نزد خدا بزرگ استکه در روز قیامت در پیشگاه او بایستی و به تو بگوید: با آنکه در میان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته و به بندگان من، فتوا دادی؟!».